اخبار عمومی

چه کسی گفته من شکنجه‌گر بودم؟/ پرویز ثابتی را بیشتر بشناسید

همزمان با راهیپمایی 22 بهمن در ایران جمعی از طرفداران رژیم پهلوی در میتینگی دور هم جمع شدند تا مخالفت‌شان را به جمهوری اسلامی نشان دهند. جمعی که گویا این جرات را به ثابتی داد تا بعد از ۴۴ سال عکسی از چهره‌اش منتشر کند. اما ثابتی چه کسی بود؟

​ایسناپلاس: اگر «آپولو» امروزی‌ها را یاد فضا و سفر به آسمان می‌اندازد و یاد اولین سفینه فضایی می‌افتند که انسان داخلش نشست و به فراتر از زمین نشست؛ اگر از آن‌ها که پرویز ثابتی را خوب می‌شناسند بپرسی یاد صندلی سیاهی می‌افتند که روی آن می‌نشستند و به سرشان کلاه آهنی وصل می‌شد تا زیر شوک الکتریکی این تجهیزات made in Israel که باب طبع آقای شکنجه گر بود. مقر بیایند.

«پرویز ثابتی» یا به قول خودش «پیتر ثابتی» که این روزها با پرچم آزادیخواهی در میان مخالفان جمهوری اسلامی ایران پرسه می‌زند و عکس یادگاری می‌گیرد. متولد فروردین ۱۳۱۵ و از اهالی سنگسر سمنان است.

سال ۱۳۳۷ به عنوان تحلیلگر در سازمان ساواک استخدام شد و آنقدر در کارش خبره بود! که در سال ۱۳۴۵ به ریاست اداره اول ساواک رسید. همچنین ثابتی توانست در ادامه موفقیت‌هایش در سازمان منحوس ساواک مسئول اداره سوم مهم‌ترین رکن ساواک یعنی مدیر امنیت داخلی و سرشکنجه‌گر(مسئول اداره سوم) هم شود و ۵سال آخر پهلوی با این مسوولیت پایان دهد. ثابتی آدم خلاقی بود اما همه خلاقیتش را برای تولید ابزارهای شکنجه مبارزان و چهره‌های طرفدار انقلاب اسلامی به کار گرفت. ثابتی آنقدر در آزار و شکنجه‌گری پیش‌رفته بود که بعد از سال ۵۷ پیروزی انقلاب اسلامی ایران و فرار به سمت آمریکا تا همین چند روز پیش که ۴۴ سال می‌گذرد از ترس در هیچ کجا، هیچ تصویری از خود منتشر نکرد. حتی در کتاب خاطرات خود و گفتگو با صدای آمریکا نیز تا همین چند روز گذشته، هیچ تصویری پس از فرار او به آمریکا در دسترس نبود.

کی بود؟ کی بود؟ من نبودم!

او  که حالا پرچم آزادی ایران دستش گرفته در دوران فعالیش مخالف فعالیت آزادانه بسیاری از نویسندگان و هنرمندان از جمله صمد بهرنگی پیش از انقلاب اسلامی بود. ثابتی به ‌صراحت در مصاحبه با عرفان قانعی‌فرد در کتاب «در دامگه حادثه» گفته است که کتاب اولدوز و کلاغ‌های صمد بهرنگی را نزد فرح پهلوی برده و تاکید کرده است «نویسندگانی مثل صمد بهرنگی از راه داستان افکار کمونیستی را ترویج می‌دهند و باید جلو آنها گرفته شود.» ثابتی در بسیاری از بخش‌های کتابش به این موضوع اشاره می‌کند که باید با فعالان سیاسی و نویسندگان جدی‌تر و شدیدتر برخورد شود و درباره این موضوع به مقام‌های بالاتر از خود و محمدرضا پهلوی شکایت می‌کرد.

حتی در مصاحبه‌ای تاکید می‌کند که شکنجه را امری غیرقانونی می‌دانست و حتی یک نفر را بازجویی نکرده است اما شمار زیادی از زندانیان سیاسی از شکنجه خود در زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری ساواک که زیر نظر ثابتی بوده، گزارش داده‌اند.

ثابتی همچنین در پاسخ به پرسشی درباره شکنجه زندانیان سیاسی چپ و چریک‌های فدایی خلق، آنها را «تروریست» معرفی کرد و مدعی بود که بسیاری از آن‌ها یا در درگیری‌ها زخمی شدند یا بدست گروه خودشان شکنجه شده بودند و بسیاری نیز درباره شکنجه ساواک اغراق می‌کردند و در اتاق‌های شکنجه ساواک اصلا از این خبرها هم نبوده‌است. اما این شکنجه‌گر پهلوی با این حال معتقد بود برخورد با انقلابیون آن طور که باید جدی نبوده‌است و اگر شاه و دارودسته‌اش به توصیه‌های او عمل کرده بودند کار حکومت پهلوی به اینجا نمی‌کشید و با همین حرف میزان نفوذش در دستگاه پهلوی و اعتقادش به برخورد شدید با معترضین را برملا کرد.

شکنجه‌گری که آزادی‌خواه شد!

​لیست ۱۵۰۰ نفره ثابتی برای بازداشت

ثابتی در سال ۵۷ یکباره فهرست بلندبالایی از ۱۵۰۰ نویسنده و فعال سیاسی و مذهبی تهیه می‌کند و در اختیار محمدرضا پهلوی قرار می‌دهد و از او می‌خواهد که آن‌ها را بازداشت کند و احتمالا بعد از بازداشت برای شکنجه به خود ثابتی تحویل‌شان دهد و همه جوره مخالف نرمش‌های پهلوی دوم در سال‌های آخر حکومتش بود. او در کتاب خود از این ۱۵۰۰ نام به پهلوی نوشته‌است: «آموزگار گفت می‌خواهید ۱۵۰۰ نفر را دستگیر کنید؟ جواب محافل بین المللی را کی می‌دهد؟ گفتم جواب محافل بین المللی را جنابعالی باید بدهید که نخست وزیر هستید و بایستی جان مردم را حفظ بکنید در مقابل این‌هایی که این همه آتش سوزی و آدم کشی راه انداخته‌اند. بنده باید جواب قانون را بدهم. گفت نمیشه. گفتم خب نمیشه که نمیشه. از آنجا که خارج شدم به نصیری گفتم که با آموزگار دعوایمان شده ولی نگفتم که دارم می روم پیش هویدا. رفتم پیش هویدا و گفتم خبر اعلامیه دولت را شنیدید؟ گفت بله خوب بود بد نبود. گفتم حالا داستان این شده و آقای آموزگار اینطوری می‌گوید و شما باید اعلیحضرت را متقاعد کنید که ما این ۱۵۰۰ نفر را دستگیر کنیم و گرنه اوضاع از کنترل خارج می‌شود. گفت این‌ها کی هستند؟ من یکی یکی می‌گفتم و او یادداشت می‌کرد. سران نهضت آزادی و جبهه ملی و ۳۰۰ نفر وعاظ افراطی طرفدار(امام) خمینی، ۴۰۰ نفر طلاب مدارس حقانی و فیضیه و خان قم بودند، تعدادی هم اعضای همین گروه های تروریستی بودند که ما پیش از آمدن صلیب سرخ آزادشان کرده بودیم که دلیلش مفصل است و باید جداگانه بگویم. هویدا این‌ها را یادداشت کرد و گفت بهت خبر می‌دهم. ساعت ۹ شب به من تلفن کرد که من مطالب شما را به عرض شاه رساندم و فردا صبح نصیری یک گزارش بیاورد. من ساعت ۱۰ شب برگشتم اداره و این گزارش را نوشتم و صبح دادم به نصیری و گفتم با حرف هایی که دیروز به آموزگار زدم شما از اعلیحضرت اجازه بگیرید که ما کارمان را شروع کنیم و این دستگیری‌ها را انجام دهیم. بعدا دیدم که جلوی بعضی از این اسم ها منها و جلوی بعضی به اضافه گذاشته. اول از همه نهضت آزادی و سرانش منها داشتند. گفتم یعنی چی؟ گفت اعلیحضرت فرموده‌اند که چون اینجا یک کمیته حقوق بشر درست کرده اند و اینها با آمریکا در ارتباطند، نه. جبهه ملی هم همینطور، نه. بعد ۴۰۰ نفر طلاب مدرسه فیضیه و حقانی و خان قم هم نه. گفتم اینها دیگر برای چه نه؟ گفت فرموده‌اند این‌ها بازداشت دسته جمعی است… نه، نه، نه. آمد روی وعاظ افراطی طرفدار خمینی با چندتا افراد تروریست که روی هم ۳۰۰ نفر بود.»

شکنجه‌گری که آزادی‌خواه شد!

من مخالف فساد بودم!

ثابتی همچنین در یادداشتی بر کتاب خود در سال ۱۳۸۹ نوشته است که گزارش‌های بسیاری درباره فساد در دستگاه حکومتی به دربار داده که به خاطر آنها مواخذه شده است. او در کتابش نوشته:«پس از سه ماه از آغاز خدمتم در ساواک، به علت گزارش‌های تحلیلی‌ام راجع به مسائل سیاسی جاری کشور به ریاست بخش بررسی های سیاسی در امور امنیت داخلی منصوب شدم. از همان ابتدا خواستم به رده های بالاتر در ساواک و شخص پادشاه توجه دهم که تامین امنیت کشور تنها از طریق سرکوب و مبارزه با سازمان ها و گروه‌های مخالف و برانداز امکان پذیر نیست! در طول دوران خدمتم در ساواک از هر فرصتی برای مبارزه با عوامل فساد استفاده کرده و گزارش های مستند ارائه دادم و چندین بار برای تهیه این گزارش ها مورد مواخذه و بازخواست قرار گرفتم. تا آنجا که در سال ۱۳۵۰ اسدالله علم وزیر دربار و سپهبد ایادی و امیرهوشنگ دولو از نزدیکان شاه به علت اتهاماتی که به آنان وارد می کردم علیه من به شاه شکایت بردند و من از طرف شاه تهدید به محاکمه نظامی شدم» این بخشی از یادداشت پرویز ثابتی در کتاب «در دامگه حادثه» است، کتابی که در آن ثابتی پس از سه دهه سکوت، به پرسش های عرفان قانعی فرد پاسخ گفته است.

ثابتی را از آمریکا اخراج کنید

پس از انتشار کتاب «در دامگه حادثه» بسیاری از فعالان سیاسی داخل و خارج کشور به مطالب آن انتقاد کردند و ثابتی را به تطهیر ساواک و تحریف تاریخ جنایات ساواک متهم کردند. ۱۹۸ نفر از زندانیان ساواک نیز در نامه‌ای با استناد به عهدنامه بین‌المللی منع شکنجه و مجازات‌های اهانت‌آمیز و غیرانسانی مصوب مجمع عمومی سازمان ملل متحد در دهم دسامبر ۱۹۸۴ خواستار پیگرد حقوقی ثابتی و اخراج او از آمریکا شده بودند. ثابتی اما به‌عنوان یک سه‌ ملیتی ایرانی، اسرائیلی و آمریکایی در منطقه اورلاندو آمریکا زندگی می‌کند و شرکتی اقتصادی با ‌نام Paris Enterprises دارد.

او در گفتگویی در ۱۹ بهمن ۹۰ با صدای آمریکا با همان ادبیاتی سخن گفت که در تلویزیون شاهنشاهی در تهران و سال ۴۹ شمسی سخن می‌گفت. ثابتی در این گفتگو با اشاره به عدم دخالت ساواک در مرگ غلامرضا تختی، دکتر علی شریعتی و صمد بهرنگی، اخبار غیر واقعی در مورد ساواک را زیر سوال برد.« بنده همیشه به سهم خودم با شکنجه که یک چیز غیرقانونی بود مخالفت کرده‌ام و چون حقوق خوانده بودم به سهم خودم همیشه با هرچیزی که منجر به شکنجه شود مخالفت کرده‌ام و هیچ وقت هم خودم نه شکنجه دیده‌ام و نه بازجویی کرده‌ام.» و با این حرف‌ها خواست سابقه‌اش در ساواک را سفید کند.

شکنجه‌گری که آزادی‌خواه شد!

ثابتی می‌گوید که کتاب خاطراتش را همان اول انقلاب نوشته‌است. اما ترسیده که بین مخالفان و موافقان پهلوی هیزم آتش شود و برای همین انتشارش را تاخیر انداخته‌است. او درباره نوشته‌هایش گفته‌است:«یادداشت‌های من شامل دو قسمت است. یکی از قسمت‌های اصلی مربوط به مبارزه با مخالفان رژیم است و قسمت دیگر مربوط به مشکلات و معایبی که در رژیم خودمان، رژیم سابق وجود داشته و من در حد توانم کوشش کرده بودم که آن را کم کنم. بنابراین خاطرات من شامل مطالب مثبت و منفی (و البته عمدتا مثبت است) و مردم ایران متاسفانه با پرداخت بهایی سنگین به آن نتیجه رسیده‌اند. من مطالبم را منتشر نکرده‌ام چون بیم آن داشتم که مسائل منفی مورد سوءاستفاده قرار بگیرد. درباره بخش مربوط به مبارزه با مخالفین رژیم سابق اعم از کمونیست ها، تروریست ها و افراطیون مذهبی این ملاحظه را داشتم که این مطالب به تنشی که هنوز هم متاسفانه بین طرفداران و مخالفان رژیم شاه وجود دارد دامن بزند.»

البته همه اینها، در مجموع، عده بسیار کمی هستند در مقابل ملت ایران و در مقابل جوانان مؤمن و غیور ایران اسلامی؛ لکن همین‌هایی که هستند، یک عده‌شان کسانی هستند که آن‌ها را احساسات و هیجان به خیابان می‌کشاند؛ مشکل این‌ها را با یک تنبیهی می‌شود حل کرد؛ یعنی هدایتشان کرد و تفهیم کرد که اشتباه می‌کنند؛ لکن بعضی از این‌ها این جور نیستند؛ بعضی از این‌ها بازمانده‌های عناصرِ ضربت‌خورده چهل سالِ گذشته هستند: منافقین، تجزیه‌طلب‌ها، بقایای رژیم منحوس پهلوی، خانواده‌های ساواکی‌های مطرود و منفور که بیانیه اخیر وزارت اطلاعات تا حدود زیادی برخی از این مطالب را روشن کرد؛ البته مطالب بیشتری هم وجود دارد. قوه قضائیه بایستی این‌ها را به میزان مشارکتشان در تخریب و ضربه به امنیت خیابان‌ها محاکمه کند و برایشان مجازات معین کند.»

۲۲ بهمن‌ماه و همزمان با سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ایران و برگزاری راهپیمایی ۲۲ بهمن در ایران. جمعی از طرفداران رژیم پهلوی در میتینگی دور هم جمع شدند تا مخالفت‌شان را به جمهوری اسلامی نشان دهند. جمعی که گویا این جرات را به ثابتی داد تا بعد از ۴۴ سال عکسی از چهره‌اش منتشر کند. کسی هنوز نام و چهره‌اش بسیاری را یاد همان دستگاه آپولو و یاد آن صندلی شوک الکتریکی می‌اندازد و تا ابد این برچسب را روی این چهره این روزهای بزک شده رسانه‌ای چسبانده که او جز یک شکنجه‌گر قهار هیچ نبوده و نخواهد بود.

انتهای پیام