شناخت حقیقت وجود و درک عمیق از «خود» یکی از پرسش های کهن و بنیادی است که همواره ذهن بشر را به خود مشغول داشته است. در این میان، کتاب «معرفت نفس در مکتب ودانته و حکمت متعالیه صدرایی» نوشته الهه السادات سجاد دوست، اثری ارزشمند است که به مقایسه این مفهوم اساسی در دو سنت فکری بزرگ، یعنی فلسفه هندی ودانته و حکمت متعالیه اسلامی می پردازد. این پژوهش تطبیقی، دریچه ای نو به سوی فهم نقاط اشتراک و افتراق این دو مکتب در مسیر خودشناسی می گشاید و خواننده را به سفری در اعماق فلسفه شرق و اسلام دعوت می کند.

کتاب «معرفت نفس در مکتب ودانته و حکمت متعالیه صدرایی»، که انتشارات کنکاش آن را در سال ۱۴۰۰ منتشر کرده است، پژوهشی عمیق و عالمانه از الهه السادات سجاد دوست است. این اثر بر شناخت حقیقت خویش در دو دستگاه فکری مجزا، اما با اهداف مشترک، تمرکز دارد؛ دستگاه فکری ودانته و حکمت متعالیه صدرایی. هدف اصلی نویسنده در این کتاب، بررسی دقیق مبانی و اصول معرفت نفس در هر دو مکتب و سپس تحلیل تطبیقی وجوه شباهت و تفاوت آن هاست. فراتر از بحث اصلی معرفت نفس، این کتاب به موضوعات مرتبط دیگری همچون توحید، تناسخ، سعادت نفس و وصول به پروردگار نیز می پردازد و دیدگاه های این دو مکتب را در این زمینه ها مورد کندوکاو قرار می دهد. با این رویکرد، کتاب سجاد دوست نه تنها برای دانشجویان و پژوهشگران فلسفه اسلامی و فلسفه شرق مفید است، بلکه برای هر علاقه مندی به خودشناسی و مباحث عمیق فلسفی، منبعی غنی و روشنگر به شمار می آید. این کتاب به خواننده این امکان را می دهد که با چشم اندازی وسیع تر، به فهم جایگاه انسان و حقیقت هستی در دو جهان بینی متفاوت، اما همگرا، دست یابد.
خلاصه ای از مبانی و اصول مکتب ودانته
در گام نخست از سفر معرفتی خود در این کتاب، خواننده با خطوط کلی آیین هندو و مبانی مکتب ودانته آشنا می شود. این فصل، دروازه ای است به سوی فهم یکی از کهن ترین و غنی ترین سنت های فلسفی جهان. در این بخش، الهه السادات سجاد دوست، خواننده را با تاریخچه آیین هندو و منابع اصلی آن، به ویژه وداها و اوپانیشادها، آشنا می سازد. اوپانیشادها به عنوان کتب مقدس و اساس تعلیمات ودانته، در جستجوی حقیقت از طریق عقل و منطق هستند و به هیچ فردی، فارغ از دین یا طبقه اجتماعی، حق پیروی از این مسیر را محروم نمی کنند؛ علم خودشناسی و فهم حقیقت، حق مسلم هر انسانی تلقی می شود.
یکی از مهم ترین مفاهیم بنیادین در ودانته، «برهمن» و «آتمن» است. «برهمن» به معنای آفریدگار و حقیقت مطلق هستی است که تمام موجودات از او پدید آمده و به سوی او بازمی گردند. در کنار آن، «آتمن» به معنای نفس فردی یا روح درونی انسان است. ودانته تاکید می کند که برهمن و آتمن در حقیقت یکی هستند و این یگانگی، جوهر اصلی معرفت و رهایی (مکشه) است. درک این وحدت، اوج خودشناسی در این مکتب به شمار می رود. برای رسیدن به این درک، ودانته بر راه های مختلفی تاکید دارد که شامل مراتب معرفت (برتر و فروتر) و اهمیت سیر انفسی و ریاضت های معنوی برای رهایی از موانع و رسیدن به حقیقت می شود. این سیر و سلوک درونی، انسان را به سوی شناخت واقعی خود و نیل به سعادت ابدی هدایت می کند.
در ودانتیسم، انسان آرمانی کسی است که این یگانگی را درک کرده و از قید تعینات جسمانی و مادی رها شده باشد. مراتب آتمن و قشرهای تعینات جسمانی آن، گواه این پیچیدگی و عمق انسان شناسی در ودانته است. دستاوردهای عقلی این مکتب، همچون اتحاد آتمن و برهمن در سیر انفسی، اهمیت تجرد آتمن، و نیل به مکشه، نشان دهنده مسیری است که ودانته برای رسیدن به معرفت حقیقی و رهایی کامل پیشنهاد می دهد. این بخش از کتاب، تصویر کاملی از مبانی فکری ودانته ترسیم می کند که برای مقایسه با حکمت متعالیه ضروری است.
خلاصه ای از مبانی و اصول حکمت متعالیه صدرایی در باب معرفت نفس
پس از درک جهان بینی ودانته، خواننده به عمق دیگری از اندیشه های فلسفی، یعنی حکمت متعالیه ملاصدرا، رهسپار می شود. این بخش از کتاب الهه السادات سجاد دوست، به تبیین دقیق مفهوم نفس و معرفت آن از منظر بزرگ ترین فیلسوف اسلامی، صدرالمتألهین، می پردازد. معرفت نفس در حکمت متعالیه، نه تنها از نظر لغوی و اصطلاحی تعریف می شود، بلکه اهمیت آن از دیدگاه آیات قرآن کریم، روایات معصومین (ع)، و خود ملاصدرا، با دقت واکاوی می گردد.
یکی از ارکان اصلی فلسفه ملاصدرا، بحث جوهریت، تجرد و حدوث نفس است. نفس در این مکتب، یک جوهر مجرد و غیرمادی محسوب می شود که حادث است، یعنی در زمانی خاص پدید آمده است. اما این حدوث، با تکامل نفس همراه است که ملاصدرا آن را در قالب نظریه بی بدیل «حرکت جوهری» تبیین می کند. بر اساس این نظریه، نفس در ذات خود پیوسته در حال حرکت و شدن است و قوای آن – نباتی، حیوانی، و ناطقه – طی این حرکت، تکامل می یابند. هر موجودی در هستی دارای حرکت جوهری است و این حرکت، سبب تکامل وجودی آن می شود. این مفهوم، پیچیدگی و پویایی خاصی به انسان شناسی صدرایی می بخشد، زیرا نفس انسان را در مسیری از کمال و تحول مداوم می بیند.
در باب تعلق نفس به بدن، ملاصدرا معتقد است که نفس در ابتدا مادی و جسمانی حدوث می یابد و سپس با حرکت جوهری، به مرتبه تجرد می رسد. این نظریه که به «جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء» معروف است، تبیین می کند که چگونه نفس، با وجود اینکه در ابتدا نیازمند بدن است، در نهایت به مرحله ای از وجود می رسد که بدون نیاز به جسم نیز می تواند بقا یابد. در این مسیر، مفهوم سعادت نفس و راه های کسب آن، موانع این سعادت، و دستاوردهای عقلانی و عرفانی حکمت متعالیه، مورد بررسی قرار می گیرد. سجاد دوست در این بخش، به اجمال به «اسفار اربعه» ملاصدرا اشاره می کند که به ترتیب شامل سفرهای «من الخلق الی الحق»، «بالحق فی الحق»، «من الحق الی الخلق بالحق» و «بالحق فی الخلق» است. این سفرها، مراتب معرفت و سلوک عرفانی را از دیدگاه ملاصدرا نشان می دهند و اوج آن در سفر چهارم، به شناخت خود می انجامد. این مباحث، عمق و گستردگی دیدگاه ملاصدرا درباره حقیقت نفس، مسیر تکامل آن، و مقصد نهایی اش را آشکار می سازد.
یکی از مباحث مهم و چالش برانگیز که الهه السادات سجاد دوست در این فصل به آن می پردازد، مفهوم تناسخ از دیدگاه ملاصدرا است. ملاصدرا، برخلاف برخی مکاتب شرقی، به طور قاطع تناسخ بدنی را رد می کند. استدلال های او برای ابطال تناسخ، بر مبانی مستحکم حکمت متعالیه استوار است. او معتقد است که حرکت جوهری نفس، ذاتاً به سمت کمال است و بازگشت به مراتب پایین تر وجود (تناسخ) با این اصل بنیادین ناسازگار است. به باور ملاصدرا، هر نفس در سیر کمالی خود، تنها می تواند به سوی کمال پیش رود، نه به عقب بازگردد. این دیدگاه، تمایز اساسی حکمت متعالیه را با مکاتبی که قائل به تناسخ هستند، نشان می دهد و درک آن برای تحلیل تطبیقی بعدی حائز اهمیت است.
در پایان این بخش، سجاد دوست به مفهوم توحید در حکمت متعالیه صدرایی می پردازد. ملاصدرا انواع توحید را شامل توحید ذاتی، توحید صفاتی و توحید افعالی می داند که هر یک از دیگری عمیق تر و جامع تر است. اوج معرفت توحیدی، درک فناء فی الله است؛ یعنی فنای نفس در ذات الهی که به معنای محو شدن انیت سالک در دریای وجود حق است. این مفهوم، نشان دهنده نهایت سیر و سلوک عرفانی و معرفتی در حکمت متعالیه است و اوصاف انسان کامل را در پرتو این شناخت توحیدی تبیین می کند. درک این مفاهیم، تجربه ای عمیق از ورود به جهان بینی ملاصدرا برای خواننده فراهم می آورد.
شناخت حقیقت وجود و درک عمیق از «خود» یکی از پرسش های کهن و بنیادی است که همواره ذهن بشر را به خود مشغول داشته است. این جستجو، راهی بی پایان برای رسیدن به حقیقت خویش است که هر فردی در زندگی خود، به شکلی آن را تجربه می کند.
بررسی تطبیقی میان مکتب ودانته و حکمت متعالیه صدرایی
کتاب معرفت نفس در مکتب ودانته و حکمت متعالیه صدرایی، اوج خود را در فصل سوم به نمایش می گذارد، جایی که الهه السادات سجاد دوست به بررسی تطبیقی دو مکتب بزرگ ودانته و حکمت متعالیه می پردازد. این بخش، به خواننده این فرصت را می دهد که درک عمیق تری از همگرایی ها و واگرایی های این دو سنت فکری در مواجهه با موضوع بنیادین معرفت نفس به دست آورد و در این سفر، تجربه ای تازه از فلسفه تطبیقی را حس کند.
وجوه شباهت محوری
یکی از مهم ترین شباهت های بنیادین بین ودانته و حکمت متعالیه صدرایی، تأکید هر دو مکتب بر «خودشناسی» به عنوان اصل و اساس رسیدن به معرفت حقیقی است. هر دو مکتب معتقدند که شناخت هستی و خالق، بدون شناخت نفس ممکن نیست. این دیدگاه، هسته اصلی اندیشه این دو سنت را تشکیل می دهد و راهی برای ورود به اعماق وجود انسان و هستی ارائه می کند.
اهمیت عقل و منطق در مسیر شناخت حقیقت، وجه اشتراک دیگری است. گرچه هر دو مکتب به معرفت شهودی و کشف و شهود اهمیت می دهند، اما از ابزار عقل و استدلال نیز برای تبیین حقایق و اثبات مبانی فلسفی خود بهره می برند. این رویکرد، نشان دهنده استحکام و عمق استدلالی هر دو سنت است که تلاش می کنند حقیقت را هم از طریق برهان و هم از طریق شهود کشف کنند.
نقش ریاضت ها و سلوک معنوی برای وصول به معرفت برتر نیز در هر دو مکتب پررنگ است. چه در ریاضت های یوگا و مدیتیشن در ودانته و چه در سلوک عرفانی و اسفار اربعه در حکمت متعالیه، تحمل سختی ها، دوری از خواسته های نفسانی، و تهذیب نفس، راه هایی هستند که سالک را به معرفت های بالاتر و اتحاد با حقیقت رهنمون می شوند. این اشتراک عملی، نشان می دهد که مسیر معرفت، تنها نظری نیست، بلکه نیازمند تلاش و مجاهدت درونی است.
همچنین، شباهت هایی در نگاه به انسان و خداوند در هر دو مکتب دیده می شود. هر دو سنت، خداوند را حقیقت مطلق و انسان را دارای قابلیتی برای رسیدن به این حقیقت می دانند. این شباهت ها، زمینه ساز درکی عمیق تر از وحدت وجود و همسانی آتمن و برهمن در ودانته و توحید ذاتی و فناء در حکمت متعالیه است.
وجوه اختلاف اساسی
با وجود شباهت ها، وجوه اختلاف بنیادینی نیز میان این دو مکتب وجود دارد که درک آن ها برای فهم دقیق تر هر سنت ضروری است. برجسته ترین اختلاف، در مسئله «تناسخ» یا سمساره است. ودانته، به ویژه در برخی شاخه های آن، به تناسخ و بازگشت ارواح به کالبدهای دیگر اعتقاد دارد. در مقابل، ملاصدرا به طور قاطع تناسخ بدنی را ابطال می کند و آن را با حرکت جوهری و تکامل نفس ناسازگار می داند. این تفاوت، مبنای متافیزیکی متفاوتی برای سرانجام نفس در هر مکتب ایجاد می کند.
تفاوت در کاربرد و جایگاه «عشق» در شناخت خود و خداوند نیز از دیگر نکات قابل تأمل است. در حالی که حکمت متعالیه، به ویژه در مراحل بالای سلوک، بر نقش محوری عشق الهی و فنای عاشق در معشوق تأکید فراوانی دارد و آن را به عنوان پلی برای وصال می بیند، در ودانته هرچند به طریقه هایی چون باکتی (عبادت عاشقانه) اشاره می شود، اما تأکید بیشتری بر معرفت و عمل خالص (کارما یوگا) برای رسیدن به رهایی دیده می شود. البته این به معنای نفی عشق نیست، بلکه تأکید بر جنبه های مختلف سلوک است.
سیمای انسان و خداوند در هر دو مکتب نیز، گرچه شباهت هایی دارد، اما ظرایف و تفاوت هایی را نیز به خود می بیند. در ودانته، تأکید بر «وحدت برهمن و آتمن» ممکن است به گونه ای تفسیر شود که تمایز میان خالق و مخلوق را کمرنگ سازد، در حالی که در حکمت متعالیه، با وجود تأکید بر وحدت وجود و توحید، تمایز جایگاه خالق از مخلوق و نیاز مخلوق به خالق حفظ می شود.
در نهایت، تفاوت در نگاه به «جهل» و «خیال و وهم» به عنوان موانع شناخت نیز قابل بررسی است. در ودانته، «اویدیا» (جهل) به عنوان مهم ترین حجاب درک حقیقت شناخته می شود، در حالی که در حکمت متعالیه، علاوه بر جهل، قوای وهم و خیال نیز می توانند موانع بزرگی بر سر راه معرفت حقیقی باشند و نقش مهمی در گمراهی انسان ایفا کنند. این بررسی تطبیقی، به خواننده این فرصت را می دهد که عمق و غنای هر دو مکتب را نه تنها در تفاوت ها، بلکه در اشتراکاتشان نیز درک کند و این خود، تجربه ای عمیق از درک فلسفه های شرق و غرب است.
ملاصدرا، برخلاف برخی مکاتب شرقی، به طور قاطع تناسخ بدنی را رد می کند. استدلال های او برای ابطال تناسخ، بر مبانی مستحکم حکمت متعالیه استوار است. او معتقد است که حرکت جوهری نفس، ذاتاً به سمت کمال است و بازگشت به مراتب پایین تر وجود (تناسخ) با این اصل بنیادین ناسازگار است.
نتیجه گیری نهایی
کتاب «معرفت نفس در مکتب ودانته و حکمت متعالیه صدرایی» اثری ارزنده و قابل تأمل در حوزه فلسفه تطبیقی است که به خواننده این امکان را می دهد تا درکی جامع و عمیق از مفهوم خودشناسی در دو مکتب بزرگ فکری جهان، یعنی ودانته و حکمت متعالیه ملاصدرا، به دست آورد. الهه السادات سجاد دوست با پژوهشی دقیق و روشمند، نه تنها مبانی نظری هر یک از این مکاتب را به تفصیل شرح می دهد، بلکه با تحلیل تطبیقی وجوه اشتراک و افتراق آن ها، به همگرایی ها و واگرایی های فلسفی شرق و اسلام در زمینه شناخت نفس روشنایی می بخشد.
یکی از دستاوردهای اصلی این کتاب، نشان دادن این نکته است که با وجود تفاوت های ظاهری و بنیادین در برخی مسائل (مانند تناسخ)، دو سنت فکری مذکور در هدف نهایی خود، یعنی رسیدن به معرفت حقیقی از طریق خودشناسی و تعالی روح، همسو هستند. این کتاب به خوبی تبیین می کند که چگونه هر دو مکتب، عقل، منطق، و ریاضت های معنوی را ابزارهایی برای وصول به حقیقت برتر می دانند. اهمیت این پژوهش در آن است که با ارائه یک چارچوب تحلیلی قوی، به پژوهشگران و علاقه مندان حوزه فلسفه تطبیقی، ابزاری کارآمد برای ادامه تحقیقات در زمینه معرفت نفس و ارتباطات بین فرهنگی در فلسفه ارائه می دهد.
خواندن این کتاب، تجربه ای عمیق از غرق شدن در مفاهیم بنیادی وجود و هستی است که نه تنها دانش فلسفی خواننده را افزایش می دهد، بلکه به او کمک می کند تا با دیدی گسترده تر، به پرسش های وجودی خود پاسخ دهد. این اثر، بی شک منبعی غنی برای هر کسی است که به دنبال کشف حقیقت خویش و درک ژرفای اندیشه های انسانی است و اگر به دنبال جزئیات بیشتر در این زمینه هستید، مطالعه کامل کتاب الهه السادات سجاد دوست به شدت توصیه می شود تا عمق و غنای استدلال های او را به طور کامل درک کنید.
درباره نویسنده: الهه السادات سجاد دوست
الهه السادات سجاد دوست، متولد سال ۱۳۴۸، نویسنده و پژوهشگر برجسته ایرانی در حوزه فلسفه و کلام اسلامی است. ایشان پس از اتمام تحصیلات در مقطع دکتری فلسفه و کلام اسلامی، فعالیت های پژوهشی و نگارشی خود را بر محور حکمت اسلامی متمرکز کرده اند. تمرکز اصلی ایشان بر تبیین و تحلیل مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی در سنت اسلامی و مقایسه آن با سایر مکاتب فکری جهان است. از جمله آثار مهم ایشان می توان به کتاب «تأثیر اندیشه ویتگنشتاین بر فلسفه دین» اشاره کرد که نشان از دغدغه های فلسفی و گسترده ایشان در مواجهه با اندیشه های معاصر دارد. کتاب «معرفت نفس در مکتب ودانته و حکمت متعالیه صدرایی» نیز جدیدترین و یکی از مهم ترین آثار ایشان است که گامی بلند در مسیر فلسفه تطبیقی به شمار می آید و رویکرد عمیق و تحلیلی ایشان را به خواننده نشان می دهد.