خبرگزاری آنلاین، گروه استانها – مطهره میرزایی: کتاب «تا کربلا راهی نیست» به قلم «رها سادات موسوی» و شرح زندگی جانباز آزاده «عبدالصمد حسین پور» در قزوین رونمایی و چاپ شد.
این کتاب به زبان ساده، سلیس و بهصورت خاطرات منقطع و منفصل و در سه فصل خاطرات قبل از اسارت، دوران اسارت و بعد از اسارت به نگارش در آماده است.
این کتاب که به همت بنیاد حفظ آثار و حفظ ارزشهای دفاع مقدس و قلم رها سادات موسوی نگارش شده داستان اسارت عبدالصمد حسینپور از روستای بکندی قزوین است که نزدیک به ۸ سال در زندانهای رژیم بعثی اسیر بوده و در این کتاب به شرح خاطرات خود در زمان اسارت پرداخت است و در زمان اسارت نیز با حجتالاسلام سید علیاکبر ابوترابی دیدار داشته است.
رها سادات موسوی، نویسنده کتاب «تا کربلا راهی نیست» در گفتوگو با خبرنگار آنلاین اظهار کرد: در ابتدا نام «رهگذری از بکندی» را برای این اثر انتخاب کردم ولی به پیشنهاد خود مصاحبهشونده عنوان «تا کربلا راهی نیست» برگزیده شد.
وی افزود: راوی دوست داشتند خاطراتشان را در قالب یک کتاب جیبی و مختصر و مفید اراِئه شود و بنیاد حفظ آثار خاطرات بیشتری را طالب بودند که این اتفاق و همینطور بیماری آقای حسین پور، باعث شد اتمام پروسه تولید این اثر یک سالی به تأخیر بیفتد ولی درنهایت کتاب «تا کربلا راهی نیست» در حدود ۱۳۰ صفحه به سرانجام رسید.
این نویسنده بیان کرد: من در زمینه شهدا و خانواده شهدا ازجمله همسر و خواهر و مادر و همینطور جانبازان و امدادگران مصاحبه و آثاری تدوین کرده بودم و حس فقدان اثری راجع به آزادهها را در میان آثارم همیشه حس میکردم.
وی ادامه داد: آرزو میکردم خودم شنونده حاضر درصحنه باشم و از نزدیک با یک آزاده برخورد کنم و پای درد دل او بنشینم. وقتی بنیاد حفظ آثار و حفظ ارزشهای دفاع مقدس مصاحبه و تدوین خاطرات آزاده جانباز عبدالصمد حسین پور، اهل روستای بکندی؛ مرد شاعرپیشهای را که بیش از نه سال، جوانیاش را در اسارت و بهدوراز وطن و خانه و خانواده گذرانده بود پیشنهاد دادند با فراغ دل پذیرفتم.
نگارش کتاب آزادگان محتوای متفاوتی را پیش روی انسان میگذارد
این نویسنده با اشاره مقطع اوج قصه زندگی این آزاده که برای او تلاطم روحی را به همراه داشت عنوان کرد: همانطور که در مقدمه کتاب ذکر کردم، ۲۶ مرداد سال ۱۳۶۹ یک روز تاریخی برای ملت ایران بود؛ روزی که رزمندگان ایرانی پس از سالها اسارت در زندانهای رژیم بعث عراق به میهن بازگشتند. زندانیانی که اسیر جنگی بودند و همین اسارت میتواند، استعداد و قابلیت بسیاری برای تولید محتوای نگارشی و دیگر آثار هنری داشته باشد.
وی در خصوص شاخصه مهم این اثر ابراز کرد: روحیه شاعرپیشگی و اینکه ما را به تعزیه حضرت علیاکبر (ع) نیز مهمان میکردند و از سوی دیگر ارتباط معنوی و پایدار ایشان با همان اعتقاداتی که در دوره دفاع مقدس ایشان را راهی جبهه کرد ویژگی مهم شخصیت ایشان است. ایشان هیچ حسرت و آهی نداشتند برای روزهایی که در منطقه یا اسارت عراقیها گذراندند. هنوز چنان با آبوتاب و افتخار از آن ایام یاد میکنند که گویی این مدت را در گردش و تفریح گذراندند، مردی که باذوق تمام صحبت میکرد و خاطراتش را به توصیه و اندرزهای شاعرانه، زینت میداد اثرگذاری این مسیر را برایم دوچندان میکرد.
حرفهای ناگفته خانواده جانباز آزاده کفه دیگر ترازو را سنگی میکند
موسوی تشریح کرد: بانو زهره زمانی، همسر آقای عبدالصمد حسینپور خانمی نجیب و خوشبرخورد و کمی خجالتی هستند. وقتی پس از چند بار اصرار و ایجاد یک فضای صمیمانه و عاطفی با ایشان که راضی به صحبت شدند، متوجه شدیم که به سنگینی کفه ترازویی که سختیهای اسارت را با آن میسنجیم، در کفه دیگر، حرفهای زیادی از دشواریهای زن یک آزاده وجود دارد که سرشار از پند و درس و البته قابلتأمل است.
وی در پایان صحبتهایش گفت: سختیهای این مسیر عجیب و دور از ذهن نبودند؛ خاطراتی که با گذر زمان، جزئیاتشان همانند اسامی اشخاص یا تاریخ وقوع حوادث به فراموشی سپرده میشود. بااینحال همین حکایات کوتاه از روزهای بلندی که بر راوی گذشته، خواندنی و ستودنی است که سختی این مسئله را شیرین میکند.
عبدالصمد حسین پور، جانباز آزادهای که روایت او در کتاب نگارش شده در گفتوگو با خبرنگار آنلاین اظهار کرد: با شروع جنگ تازه نامزد کرده بودم و برای اعزام به جبهه جزو اولین داوطلبین بودم اما متأسفانه مخالفت خانواده و همسرم مرا از این کار واداشت.
وی افزود: یک سال پس از ازدواج به همسرم گفتم که شرایط امروز همان شرایط کربلای دیروز است و ما باید درصحنه حاضر شویم و تو از خداوند بخواه تا بتوانی همانند حضرت زینب (س) در شرایط کنونی نقشآفرینی کنی.
این جانباز آزاده عنوان کرد: پس از سه ماه در جبهه ماندن در یکی از عملیاتها اسیر شدم و در آن لحظه که تکوتنها با یک سلاح مانده بودم تنها به دو چیز فکر میکردم در ابتدا خانواده و سپس کربلا، از مسیری که بارها از کنار آن رد میشدیم تابلویی بود که روی آن نوشته شده بود «تا کربلا راهی نیست» و پیش از اسارت همان تابلو پیش روی چشمانم بود.
آزادی معنوی بزرگترین آزادی است
وی ادامه داد: شرایط سختی در فضای اسارت حاکم بود گاهی اوقات روزهای زیادی بدون غذا و آب را سپری میکردیم اما بزرگترین آزادی برای ما آزادی معنوی بود و این آزادی چیزی نبود که با بند و اسارت نابود شود و از بین برود.
حسین پور مطرح کرد: پیش از اسارت از رادیو شنیده بودم که برخی از رزمندگان اسیر در رادیو صحبت میکنند منم برای اینکه خانواده را از این موضوع مطلع کنم که من در اسارت هستم مصاحبه کردم اما در همین اندازه که خانواده را متوجه این موضوع کرده باشم.
وی بیان کرد: حجتالاسلام ابوترابی برکت روزهای اسارت بود. ایشان علیرغم تمام شکنجهها نقطه امید تمام رزمندگان بودند و این حضور ایشان بود که در شرایط سخت اسارت به ما قوت قلب میداد و باتوجه به اینکه برگزاری مراسم سخنرانی و تجمع ممنوع بود ایشان مخفیانه این کار را انجام میداند و گاهی اوقات هم پس از اطلاع سربازان دستگیر و مجازات میشدند اما کار را متوقف نمیکردند.
این رزمنده بیان کرد: لحظه بازگشت به وطن و درست صحنهای که برای اولین بار فرزندم را دیدم عجیبترین صحنه دیدار بود و من در تمام این سالها شاهد بزرگ شدن و قد کشیدن فرزندم حسین نبودم.
وی در پایان صحبتهایش بیان کرد: انسان تا زمانی که میتواند مفید واقع شود و در مسیر قرب الهی گام بردارد احساس حیات میکند حتی اگر این مسیر چالش و سختی داشته باشد باز هم شیرین است حالا که دربند اسارت نیستم و به علت بیماری فعالیتم در عبادتهای روزمره خلاصه شده و نمیتوانم همانند سابق در مسیر قرب الهی گام بردارم از شرایط کنونی راضی نیستم و امیدوارم که همگی بتوانیم در مسیر حیاتمان تا پایان جان در مسیر قرب الهی باشیم.