وی در نماز جمعه تهران داستان را چنین بیان می کند: در چنین روزهایی – در بیست و هشتمین روز از روز – آن نور آسمان ، این مرد بزرگوار و این پدر مهربان از مردم مرد و آنها را ناراحت کرد و غمگین. روزی که پیامبر درگذشت و قبل از آن ، روزهای بیماری روزهای سختی برای مدینه بود. مخصوصاً با این ویژگی هایی که قبل از مرگ پیامبر (ص) اتفاق افتاده بود.
پیامبر به مسجد آمد و بالای منبر نشست و فرمود: هرکس گردن راست مرا برداشت. مردم شروع به گریه کردند و گفتند: “رسول خدا!” آیا ما حق گردن شما را داریم؟!
فرمود: «شرم بر خدا برای تو سخت تر از بی حرمتی است». اگر آن را بر گردن راست خود دارید ، اگر از من می خواهید ، بیایید و آن را بگیرید ، مبادا در روز قیامت سقوط کند. ببینید چقدر اخلاقی! کی اینو میگه؟ مرد شریفی که از خویشاوندی با جبرئیل احساس غرور می کند. اما در عین حال ، او مردم را مسخره نمی کند. جدی ها می گویند که حقوق کسی ناخواسته در جایی ضایع می شود. پیامبر آن را دوبار ، سه بار تکرار کرد.
آقا! به خاندان محمد و محمد ، با عزت و جلال ، بهترین سلام و احترام خود را امروز برای همیشه به روح پاک پیامبر عزیز ما ارسال کنید. آقا! از اسلام و مسلمانان و بشریت به او خیر بدهید. ما را امت او قرار بده ؛ ما را در راه راست او گام بردار. جامعه ما را شبیه جامعه او کنید ؛ تمام تلاش خود را برای پیروی از او انجام دهید.