خبرگزاری آنلاین، گروه استانها* محمدرضا بهرامیصفت: دلهره جاماندن از خیل عظیم عاشقان حسینی را دارم نکند امسال هم اسمم از زائران اربعین حسینی خط بخورد، گذرنامه اربعین را گرفتهام با همه دوستان و خانوادهام خداحافظی میکنم سوار ماشین میشوم، مسیریاب را روشن کردم تا مهران ۴۴۳ کیلومتر از همدان فاصله است.
ساعت ۳ بعدازظهر حرکت کردم هرچه نزدیک مهران میشدم ترافیک سنگین و سنگینتر میشد تا نهایت ساعت ۲۳ شب به شهر مهران رسیدم تا ماشین را در پارکینگ پارک کردم و سوار اتوبوسهایی که به نزدیکی مرز میروند شدم یک ساعتی گذشت، اگرچه شب بود اما هوای مهران بسیار برایم گرم بود اما چه گرمای لذتی بخشی که مرا به دیدار یار میبرد.
حضرت زینب (س) چه زیبا گفتند: «ما رأیت الا جمیلاً»، برای هر کسی که در این مسیر قدم برمیدارد هم همین است همه چیز پر از زیبایی است، گرمای هوا زیباست، پاهای تاول زده و دست و پای از رمغ افتاده همه پر از زیباییست.
وقتی میبینم از نوزادهای چند ماهه، کودکان ۵ و ۶ ساله دختر و پسر، پیرمرد و پیرزن عصا بدست، تا کسی که با پاهای معلول در این راه قدم برمیدارد، خجالت میکشم از خستگی چیزی بگویم.
همه جور آدم در این مسیر میبینید کسی که دو دست ندارد و چه عجیب مرا یاد حضرت ابوالفضل میاندازد اما هستند در این مسیر کسانی که جرعهای آب بر دهان این جوان بدون دست مینوشانند و من بمیرم برای برادری که وقتی بر لب فرات رسید شرم کرد آبی بنوشد و با لبان تشنه إرْباً إرباً شد.
یا جوانی که معلولیت حرکتی دارد و خرامان خرامان قدم برمیدارد و به خودم میگویم به راستی این حسین کیست که عالمی دیوانه اوست.
وقتی به کربلا رسیدم خستگیهایم پر کشید و رفت، اینجا داغدارترین نقطه زمین است و زیر لب زمزمه کردم تا مسیرم به در خانهات افتاد حسین (ع) خانه آباد شدم خانهات آباد حسین (ع).
در این مسیر عاشقی عاشقان زیادی را دیدم که زندگیشان با نام حسین (ع) عجین شده است، موکبداری که میگفت هستند کسانی که توانایی قدم گذاشتن در این مسیر را ندارند اما نزدیک اربعین که میشود به نیت نوکری زائران سید و سالار شهیدان از مادیات خود با وجود تنگناهای مالی میگذرند، خانمی که طلاهای خود را به ما داد، پیرمردی که چند گوسفند را نذر غذای زائران کرده بود و بودند کسانی که در حد یک کیسه برنج، یک قوطی روغن، چند کیلو شکر و کشاورزانی که هندوانه و سیبزمینی به موکب دادند.
با لحن بلند و رسا تأکید داشت میگفت تو رو خدا بگویید ما دولتی نیستیم، هر چه در این چند روزه به زائران اباعبدالله از غذای گرم و میان وعده میدهیم همه و همه را مردم و خیرین کمک کردهاند.
میگفت میخواهند این عشق و علاقه به امامان را سیاسی و حکومتی جلوه دهند اما کدام حکومتی میتواند چندین میلیون نفر را به اجبار به این راه بکشاند همه با پای پیاده و هزاران سختی که میدانند در این راه قدم برداشتهاند.
با پدر خانوادهای در این مسیر که با همسر و فرزندان دختر و پسر خود که ۱۰ یا ۱۳ سال بیشتر نداشتند قدم در این راه گذاشته بود هم کلام شدم، میگفت تمام زندگی و خانوادهام فدای امام حسین (ع)، میگفت نه ارز دولتی گرفتم نه وام اربعین، کسی در این راه قدم برمیدارد تمام زندگی خود را، خانواده و فرزندان خود را فدای سر بریده امام حسین (ع) میکند.
اگر تمام عقلهای دنیا را جمع کنید باز هم هیچ دلیل، منطق و برهانی پیدا نمیکنید مگر عشق، عشق و عشق که چندین میلیون آدم با گرمای بالای ۵۰ درجه، با پای پیاده در این مسیر قدم بردارند.
دوباره به مرز مهران رسیدم چه عجیب است هنوز به خانهمان نرسیدهام دلتنگ امام حسین (ع) شدهام به این فکر میکنم آیا باز هم قسمتم میشود در این راه قدم بردارم.
قلم هم خجالت میکشد که نمیتواند به معنای واقعی این عشق را توصیف کند هر چه تلاش کردم قطرهای از اقیانوس بیکران پیادهروی اربعین را بر روی کاغذ بیاورم نمیتوانم یا اصلاً نمیشود.
بگذارید با همین دو بیت زیبا از محتشم کاشانی سفرنامه خود به داغدارترین نقطه زمین را پایان دهم:
این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست
این چه شمعی است که جانها همه پروانه اوست