اخبار عمومی

شما مبتلا به آلکسی تایمیا هستید

مردم با احساساتشان زنده اند. برای دیگران وجود داشته باشد. بگذار یکی ناراحت شود و دیگری. زندگی یعنی نوشیدن یک فنجان چای با کسانی که دوستشان داریم یا به یاد کسانی که دوستشان داریم. اساسا بیان این عشق ها خود هنر می خواهد. کسی که دوست دارد و حرف می زند. آن که دلتنگ است و اشک می ریزد. کسی که نگران و رسا باشد.

به گزارش خبر فوری، روزنامه «جوان» نوشت: ممکن است برخی فکر کنند که اگر احساسات خود را بیان کنند، کلمات عادی یا نامناسب خوانده می شوند. بیان یک احساس واضح می تواند نشانه ای از سلامت عاطفی افراد باشد. در حالی که احساسات در زمان خود انجام می دهند، همه چیز یک کابوس است. متأسفانه وقتی به موقع بازی نمی کنند و خلأ آنها احساس می شود. سپس به آن آلکسی تایمیا یا نارسایی عاطفی می گویند. باور نمی شود؟ آره. ناتوانی در ابراز احساسات و برقراری ارتباط با دنیای مردم، نشانه بیماری است که نیاز به درمان و توجه دارد.

تعریف علمی آلکسی تایمیا

تعریف علمی این بیماری از وب سایت سلامت نقل شده است: اختلال عاطفی یا ناگویی خلقی یک ساختار شخصیتی است که عواطف و احساساتی را که از نظر بالینی بی‌اهمیت هستند به عنوان یک ناتوانی شناسایی و توصیف می‌کند. ویژگی های اصلی آلکسی تایمیا اختلالات آگاهی عاطفی، دلبستگی اجتماعی و روابط بین فردی است. علاوه بر این، افراد مبتلا به ناگویی هیجانی در شناخت و درک احساسات دیگران مشکل دارند، در نهایت تظاهرات آنها به عنوان یک واکنش همدلانه یا یک واکنش عاطفی بی اثر تعبیر می شود.

چرا از بیان احساسات خود اجتناب می کنید؟

این بیماری نیاز به تخصص روانشناسی دارد که در این مقاله به آن پرداخته نشده است و تجربه کافی در این زمینه ندارم. اما منظور من این است که فقدان توانایی ابراز احساسات در زندگی بسیاری از ما وجود دارد. ما ممکن است آن را یک بیماری ندانیم، یا ممکن است آنقدر حاد نباشد که نیاز به مشاوره داشته باشیم، اما مطمئناً همه ما با آن مواجه شده ایم. در بخش هایی از زندگی مان خواسته یا ناخواسته سکوت کرده ایم و از بیان تخمیر در سر و دل خودداری کرده ایم. بدون اینکه متوجه عواقب نگفتن به موقع مطالب باشید. شما مردم اطراف خود را دوست دارید، اما چه فایده ای دارد که یک وب سایت به سادگی با هر چیز دیگری “ترکیب” شود؟

انتهای صورت و پنهان شدن

علی دانشجوی پزشکی است. او منطقه خود را دوست ندارد و با اعلامیه مادرش آن را انتخاب کرد. او هنوز نمی توانست بگوید که نمی خواهد بعد از دو ترم ادامه دهد. هر بار که منظورش را می‌کند، خجالت می‌کشد یا اتفاقی می‌افتد که نمی‌تواند بگوید. از طرفی پدرش که باید تمام عمر با او سر و کار داشت این راز را فهمید اما برای خودش فاش نکرد. او پیش پسرش نمی رود، اما دورادور به او حق می دهد و سعی می کند ذهن مادرش را برای انتخاب منطقه اش آماده کند. اما پسر از این برداشت های پدرانه و تلاش های عاطفی بی خبر است. او در وسط جهنم پنهان شده و سعی می کند کاری انجام دهد. او از دانشگاه فرار می کند و به یک پیام رسان موتوری تبدیل می شود تا هزینه آزمون ورودی مورد علاقه اش را بپردازد.

حالا شما می گویید شغل پدرش درست است؟ آیا او می فهمد اما به آن منتهی نمی شود؟ آیا او می داند که به دانشگاه نمی رود اما هر روز برای صبحانه از خواب بیدار می شود؟ اجازه دهد تمام وجودش دچار ترس و ندامت شود؟ چنین موقعیت هایی پایان تلخی با داستان های متفاوت دارد. برخی برای فرار از فشار به مواد مخدر و دوستان بد روی می آورند. برخی افسرده می شوند و برخی دیگر ممکن است برای جبران تنهایی خود به هر زنجیره عاطفی بچسبند. بنابراین بهتر است احساسات خود را سانسور نکنید. ابتدا دست پسر یا دختر خود را بگیرید و برای او وقت بگذارید. با آنها گپ بزنید و همچنین چای یا قهوه را با هم بنوشید. بگذارید احساس قلب شما در چشمان شما ظاهر شود. این مکاشفه اصلا بد نیست و عشق هم همینطور.

فرصت را از دست ندهید

سیماک مدت هاست شوهرش را سنگسار می کند. برای رسیدن به خانه فقط یک ساعت دیر است. بعد پوسته بلند می شود، نگو! او به عنوان یک خیانتکار انگ می شود و به نظر می رسد مطمئن است که همسرش با زن دیگری بوده است. او می داند که این کار را نمی کند، اما می گوید آن را دست کم نگیرید. یا می داند که همسرش سیگار نمی کشد اما بوی سیگار می دهد. زن سیما کوتاه می آید. او در برابر اتهامات وارده دفاع می کند. اما از یکی به دیگری خسته می شود. با زشتی سیگار کشیدن یا دیر رسیدن قطع می شود. با خودش می گوید بسوزی یا نه، پس بکش تا دلم نسوزد. یا حداقل اجازه دهید با دوستی که ما را عصبی نمی کند به رستوران بروم. و این مشکل برای بسیاری از زنان خانه دار و همچنین مردان است. آنها همسر خود را بی نهایت دوست دارند، اما همیشه از بیان آن خودداری می کنند. آنها معتقدند که اگر عشق یا اعتماد را تصدیق کنند، شریک زندگی خود را از دست خواهند داد. باور کن اعتراف عشق زیباترین اعتراف دنیاست. بسیاری از آنها تمایلی به ابراز علاقه ندارند یا قادر به ابراز علاقه نیستند و فرصت ها را از دست داده اند. ادبیات ما مملو از افرادی است که عزیزی را از دست داده اند، زیرا نتوانسته اند با میل صحبت کنند.

فقر عاطفی خود را رها کنیم

اگر همسرتان را دوست دارید، با او صحبت کنید. به او بگویید عاقل ترین مرد کیست؟ اگر آشپزی همسرتان عالی است، از گفتن آن نترسید. اگر دخترتان را دوست دارید، او را ببوسید و احساسات خود را منتقل کنید. اگر همسرتان هنگام آمدن خسته است، چای بریزید. چای انداختن به همسرت مردانگی مردها را زیر سوال نمی برد. اگر زیبا است، در مورد آن صحبت کنید. اگر سر کار رفت و دلش برای شما تنگ شد، با او صحبت کنید. به آن فکر نکنید، زیرا داشتن دو فرزند زشت و سرگرم کننده است.

اگر کسی را می‌بخشی، همین الان او را ببخش، بی‌مسئولانه ببخشش!

اگر یک سوئیسی به سراغ شما آمد و شما حریف غیرمسئول هستید، به او نگاه کنید و بگویید مخالف است. برای پنهان کردن احساس آسمان و زنجیر، لازم نیست ببافید. اگر پدر و مادرتان زنده هستند، هر بار که آنها را دیدید به خیریه آنها بروید و دست آنها را ببوسید. وقتی می بوسید معجزه او را می بینید. در کلبه دعای مادر، قدرت پاسخگویی و آرامشی است که در هیچ جای دنیا نیست. پس حتما به این نوع دنیا بروید.

اگر نوجوان دارید با او وقت بگذرانید. با هم شعر بخوانید و از خاطرات خاص خود بگویید. رشد نخواهد کرد و چیزی از ارزش های والدین شما کم نخواهد کرد.

دلت برای کسی تنگ می شود، اما غرور لعنتی اجازه نمی دهد به او زنگ بزنی و حالش را بپرسی. شما از دوست مشترک خود شنیده اید که او مدت زیادی است که از بیماری رنج می برد، اما از آنجایی که نوبت او است که تماس بگیرد، این احساس را می بلعید و آن را غیرمسئولانه می نامید.

شما کسی را خیلی دوست دارید، اما هرگز در مورد آن صحبت نمی کنید. شما عاشق آرایشگاه خود هستید، اما هرگز نمی گویید که راضی هستید. شما صداقت یک فروشنده محلی را تحسین می کنید و اغلب او را تحسین می کنید، اما حتی یک بار هم به خود نمی گویید. کیک تولد شما عالی است، اما هرگز نمی توانید آنها را تحسین کنید که فکر نمی کنند کیک را دیده اند و هیجان زده شده اند. تو لباس برادر شوهرت را دوست داری، اما کسی را داریم که از برادر شوهرش تعریف کند؟ آیا می توانید از همسر برادرتان به خاطر هنرش تعریف کنید؟ شاید فکر کند از دماغ فیل افتاده است!

و ما هر روز احساسات خود را پنهان می کنیم. ما خودمان را به لیست افراد مهم اضافه می کنیم، مردم را بدون اینکه بویی از خود ببریم دوست داریم، اما یادمان می رود که وقتی از این دنیا می روند آنها را تحسین می کنیم. ما فقط این کار را می کنیم تا راز عشق هایمان را فاش کنیم و با عبارت آشنای خداحافظی به آنها یادآوری کنیم. وقتی همه چیز تمام شد، وقتی او کسی نیست که به چشمان ما نگاه کند و چشمانش از تعاریف ما می درخشد. وقتی او آنجا نیست تا به احساسات شادی یا نفرت ما پاسخ دهد. حالا که همه چیز تمام شده، با یک شاخه گل بر سر مزارش می رویم و حرف های دل مان را به سر سنگ قبرش می اندازیم. وقت آن است که آن را دور بیندازید و ادامه دهید. مردم تا زمانی که زندگی می کنند عشق دریافت می کنند.

انتهای پیام/